چنان گریست دو چشمم بروزگار فراق که کرد یکسره شیرازهء وجود اوراق ز عشق یار مخالف فدل انچنان نالد که از نوا فکند شور در حجاز و عراق نصیحت پدر پیر بشنو ای فرزند طمع مدار ز مه طلعتان وفا و وفاق چه نازها که به عشاق می کند معشوق چه جورها که ز معشوقه میبرند عشاق اگر به تارکم ای سیمبر نهی شمشیر وگر به ینه ام ای سنگدل زنی مزراق ز دامنت ندهم دست و نگسلم پیوند بمقدمت بنهم روی و نشکنم میثاق تو ان بدیع جمالی که صد چو یوسف مصر کمر بخدمت تو بسته همچو وشاق دلی نماند که شورت در او نگشت مقیم سری نماند که شورت در او نماند وثاق تو ایمن از دل و دل مشتعل به اتش هجر تو فراغ از غم و ما راز غصه طاقت طاق